در این وبلاگ می‌خواهم تجربه‌هایی که در مسیر معلمی به دست آوردم را سهیم شوم.

انجمن کامپیوتر سال تحصیلی ۹۵-۹۶ (بخش چهارم - تجربه خودم)

«یا لطیف»

همیشه از آموزش دادن مباحث جدید می‌ترسیدم! دلم می‌خواست روی یک موضوع تسلط کامل داشته باشم و بعد وارد تدریس آن شوم. می‌ترسیدم کسی از من سوالی بپرسد که جواب آن را ندانم و آبرویم برود. کلاس امسال برایم تجربه‌ی مواجه شدن با این ترس بود. درست است که روی مبانی اولیه و پایه‌ای لازم برای تدریس مسلط بودم ولی موضوع برای خودم تازگی‌های زیادی داشت. حتی خیلی پیش آمد که یکی از بچه‌ها یک مبحث جدید را جستجو کرده و پیدا کرده بود و برایم توضیح میداد. به جای اینکه تظاهر کنم که بلد هستم شوق و ذوق خودم از یاد گرفتن مطلب جدید را کاملا بروز می‌دادم و علاوه بر این خوشحال می‌شدم که بچه‌ها یک موضوع جدید را پیدا کرده و یاد گرفته‌اند. ضمن اینکه به خاطر تسلطم روی کلیت موضوع جایگاهم پیش بچه‌ها از بین نمی‌رفت.

خاصیت دیگری که این تازه بودن مطالب داشت این بود که خودم مدام پویا بودم. از کلاس خسته نمی‌شدم. کلاس برایم جذاب بود. ضمن اینکه از دیدن خروجی کار بچه‌ها واقعا ذوق می‌کردم. خروجی کارشان بعضی جاها فراتر از حد تصورم بود.

در مجموع تجربه‌ی انجمن امسال برایم تجربه‌ی بسیار شیرینی بود. علاوه بر چیزهایی که گفتم از ارتباط برقرار کردن با بچه‌ها بسیار لذت بردم. بعضی اوقات که پروژه‌شان با مشکل روبرو می‌شد باید کاری می‌کردیم که روحیه‌شان را از دست ندهند و اوقات دیگر وقتی پروژه شروع به کار کردن و پیشرفت کردن می‌کرد ما هم خوشحال می‌شدیم.

با اینکه آماده شدن برای کلاس وقت و انرژی زیادی از من می‌گرفت ولی هیچ وقت احساس نمی‌کردم دارم صرفا یک کار انجام میدهم. خودم به شدت درگیر آن بودم و از فرآیند لذت می‌بردم. به راحتی حاضر بودم زمان بیشتری صرف کنم تا نتیجه‌ی دلخواه به دست بیاید.

امیدوارم بچه‌ها هم به اندازه‌ی من از کلاس لذت برده باشند و سال‌های بعد تجربه‌های بهتر و پربارتر رقم بخورد :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
الهه ابوالحسنی شهرضا

انجمن کامپیوتر سال تحصیلی ۹۵-۹۶ (بخش سوم)

«یا لطیف»

یکی از کارهایی که در حین سال انجام دادیم این بود که از بچه‌ها خواستیم فیلم بسازند! ماهیت درس کامپیوتر به این صورت است که بچه‌ها با مبانی اولیه که یاد می‌گیرند پروژه‌ی خود را شروع می‌کنند ولی در حین انجام دادن پروژه هر کس مشکلات جدیدی پیدا می‌کند که باید به دنبال راه حل‌اش بگردد. در این پروسه بعضی از بچه‌ها برای بازی‌شان چیزهایی ساخته بودند که به درد بقیه هم می‌خورد. مثلا یکی از گروه‌ها یک منو ساخته بود. قرار شد که هر گروه یک ویدئو از یکی از چیزهای مفیدی که یاد گرفته بسازد و با بقیه به اشتراک بگذارد.

۲ گروه این کار را انجام دادند. به نظرم درگیر کردن بچه‌ها در روند تدریس باعث شد مشارکت‌شان افزایش پیدا کند و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند. علاوه بر اینکه بقیه‌ی بچه‌ها که شاهد ویدئوی دوستشان بودند متوجه می‌شدند که کاری که انجام داده خیلی پیچیده نیست و آنها هم از پس آن بر می‌آیند. ضمن اینکه یاد می‌گرفتند علم خود را با بقیه به اشتراک بگذارند و همکاری بیشتری در کلاس شکل می‌گرفت به جای اینکه هر کس بخواهد از بقیه جلو بزند.


اتفاق مثبت دیگری که در طی سال افتاد این بود که لازم نبود ما به دنبال بچه‌ها باشیم تا کارشان را انجام بدهند یا اجباری از سمت ما صورت بگیرد. خودشان بیشتر از ما مشتاق بودند. البته دلیل اصلی این موضوع به نظرم این بود که بچه‌ها ماهیت کار را دوست داشتند و با علاقه آمده بودند. این اتفاقی است که در بیشتر انجمن‌ها رخ می‌دهد. بچه‌ها بیشتر دنبال این بودند که از ما سوال بپرسند، پروژه‌ی خود را بهتر کنند یا کلاس اضافی داشته باشند.

روز آخری که قرار بود پروژه‌هایشان را ارائه بدهند تقریبا همه‌ی گروه‌ها همچنان در حال عوض کردن و بهبود پروژه‌هایشان بودند در حالی که من میگفتم «بچه‌ها دیگه روز آخره، دیگه نمی‌خواد کاری کنید!» ولی خودشان پیگیر بودند و ویژگی‌های جدید به بازی‌شان اضافه می‌کردند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
الهه ابوالحسنی شهرضا

انجمن کامپیوتر سال تحصیلی ۹۵-۹۶ (بخش دوم)

«یا لطیف»

پس از چند جلسه آموزش مقدمات، کار با framework را شروع کردیم. قبل از جلسه‌ی دوم یک ویدئوی به درد بخور در یوتیوب پیدا کردم. لینک آن را برای بچه‌ها فرستادم. جلسه‌ی دوم همان مبحثی که در ویدئو درس داده شده بود را سر کلاس گفتم. درس طولانی شد و کلی کد جدید یاد دادم. فقط یک نفر از بچه‌ها ویدئو را دیده بود که او هم میگفت از بس لهجه‌ی گوینده بد بوده و کیفیت ویدئو پایین بوده و کدها معلوم نبوده‌اند، هیچی نفهمیده!

بعد از اینکه درس تمام شد سعی کردیم کمی تمرین کنیم ولی قبل از اینکه بتوانیم کاری بکنیم زنگ خورد و بچه‌ها رفتند. بعد از کلاس حالم خوب نبود. همه‌اش در این فکر بودم که چه کار می‌توانم بکنم. احساس می‌کردم بچه‌ها در حالت گیج و گنگی از کلاس بیرون رفته‌اند و دلم نمی‌خواست از همین جلسه فکر کنند برنامه‌نویسی خیلی سخت است و از پس‌اش بر نمی‌آیند.

شب که به خانه رفتم به ذهنم رسید یک ویدئو مشابه ویدئویی که لینکش را برای بچه‌ها فرستاده بودم درست کنم و درس همان روز را تکرار کنم. همین کار را هم کردم. با استفاده از یک ابزار ساده‌ی screen cast از صفحه‌ی کامپیوتر فیلم گرفتم و همان مباحث + یک مبحث جدید را برای بچه‌ها توضیح دادم و همان شب فیلم را برایشان فرستادم.

جلسه‌ی بعد و جلسه‌های بعدی چند اتفاق خوب افتاد: اول اینکه لازم نبود دیگر زمان زیادی از کلاس صرف درس دادن شود. آن هم در حالی که بچه‌ها در نهایت چیز زیادی یاد نگرفته‌اند. به جای آن، همه فیلم را سر فرصت دیده بودند و تازه می‌توانستند هر چند بار که بخواهند آن را ببینند! در طی کلاس اگر کسی فیلم را ندیده بود لازم نبود ما مجددا برایش توضیح بدهیم. کافی بود فیلم را در اختیارش بگذاریم. پس بچه‌هایی که عقب‌تر از بقیه بودند سرعت کلاس را نمی‌گرفتند و بچه‌هایی که مشتاق‌تر بودند می‌توانستند سریع‌تر پیش بروند. ما هم کمتر خسته می‌شدیم :)

فایده‌ی بعدی این کار این بود که زمان کلاس صرف کار کردن روی پروژه‌ی بچه‌ها و رفع اشکال می‌شد. در نتیجه سرعت کارشان خیلی بیشتر شد.

از آن جلسه به بعد تا آخر سال از همین روش برای درس دادن استفاده کردیم که بعدا فهمیدم اسم آن کلاس معکوس ( و ورژن پیشرفته‌ترش یادگیری معکوس) است.

در پست بعدی راجع به جزئیاتی که در طی سال اضافه شد و تاثیراتی که داشت بیشتر خواهم گفت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
الهه ابوالحسنی شهرضا

انجمن کامپیوتر سال تحصیلی ۹۵-۹۶ (بخش اول)

«یا لطیف»

انجمن‌ها کلاس‌های اضافه‌ای هستند که در موسسه خرد (که من فعلا مشغول کار در آن هستم) یک زنگ از هفته را به خود اختصاص می‌دهند. هر کدام از دانش‌آموزان از سال ششم به بعد باید یک انجمن انتخاب کند و در پایان سال یک پروژه تحویل بدهد که حاصل کار آن سالش در انجمن خواهد بود.

امسال معلم انجمن کامپیوتر مدرسه من و یک نفر دیگر از همکارهایم بودیم. تصمیم گرفتیم محتوای درسی‌مان آموزش بازی سازی از طریق زبان جاواسکریپت باشد. خودم در زمینه‌ی بازی‌سازی تجربه داشتم ولی با زبان جاواسکریپت کار نکرده بودم. بنابراین اولین ریسکی که برایم داشت یاد گرفتن یک زبان برنامه‌نویسی جدید بود.

تقریبا یک یا دو جلسه جلوتر از بچه‌ها بودم. بعد از گذشت ۲-۳ جلسه یک چالش جدید اضافه شد که پیدا کردن یک framework مناسب برای کار کردن بود. (اگر متوجه اصطلاحات تخصصی متن نمی‌شوید نگران نباشید! توضیح دادن این موضوعات تنها به دلیل شرح دادن چالش‌های کار است) خودم استرس زیادی برای آموزش مباحثی داشتم که خودم تا به حال با آنها به صورت حرفه‌ای کار نکرده بودم. می‌ترسیدم در اواسط کار با چالش‌هایی مواجه شویم که راه حلی برای آنها پیدا نکنیم.

اما به هر صورت یک framework که به نظر کارآمد می‌رسید را انتخاب کردیم و کار را شروع کردیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
الهه ابوالحسنی شهرضا

سرآغاز

«یا لطیف»

اولین سالی است که به عنوان معلم کارم را آغاز کرده‌ام و در مدرسه خرد کامپیوتر درس می‌دهم. دیروز در حال تعریف کردن یکی از تجربه‌هایم برای خواهرم بودم که متوجه شدم تجربه‌های مثبت و منفی زیادی در این مدت به دست آورده‌ام که احتمالا با گذشت زمان، از خاطرم خواهند رفت.

به ذهنم رسید شاید بد نباشد این تجربه‌ها را یک جا مکتوب کنم تا هم خودم بعدا بتوانم به آنها رجوع کنم و هم افراد دیگر بتوانند از آنها استفاده کنند و من را از نظراتشان بهره‌مند سازند.

این وبلاگ به همین منظور راه‌اندازی شده است. اینجا قرار است تجربه‌های مثبت یا منفی که در روند تدریس داشته‌ام را با شما به اشتراک بگذارم و خیلی خوشحال خواهم شد که نظراتتان را با من سهیم شوید.

امیدوارم این کار قدم اولیه‌ی خوبی برای افزایش کیفیت کار خودم و همه‌ی معلم‌هایی باشد که رویای تحول سیستم آموزشی را دارند.


یا علی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
الهه ابوالحسنی شهرضا